هیچ کس حیرانی من را حس نکرد
وسعت پنهانیم را حس نکرد
در میان خنده های تلخ من
دیده ی بارانی ام را حس نکرد
از میان آشنایان ، هیچکس
غربت تنهایم رو حس نکرد
آنکه با آغاز من مأنوس بود
لحظه ی پایانی ام رو حس نکرد
هیچ کس حیرانی من را حس نکرد
وسعت پنهانیم را حس نکرد
در میان خنده های تلخ من
دیده ی بارانی ام را حس نکرد
از میان آشنایان ، هیچکس
غربت تنهایم رو حس نکرد
آنکه با آغاز من مأنوس بود
لحظه ی پایانی ام رو حس نکرد
ببین چه تنهام
غروبه فردام
عذاب رو بردار رو ببین
ببین چه تنهام
دریا دریا دریا دریا
بیا و دریاب
لیلا لیلا لیلا لیلام
توی به مولا
هیچوقت کسی رو پس نزن که
دوست داره
مراقبته
نگرانته
چون یک روز بیدار میشی
و میبینی ماه رو از دست دادی
وقتی داشتی ستاره ها رو میشموردی
می روی
پنجره را میبندم
پرده را تا انتهای دید میکشم
پس از تو
چشم انداز
مفهوم پرده میدهد
ودریچه
لبخند زندانی
درگیر رویای توام منو دوباره خواب کن
دنیا اگه تنهام گذاشت تو منو انتخاب کن
دلت از آرزوی من انگار بی خبر نبود
حتی تو تصمیمای من چشمات بی اثر نبود
خواستم بهت چیزی نگم تا با چشام خواهش کنم
درارو بستم روت تا احساس آرامش کنم
باور نمی کنم ولی انگار غرور من شکست
اگه دلت میخواد بری اصرار من بی فایدست
هر کاری می کنه دلم تا بغضمو پنهون کنه
چی میتونه فکر تو رو از سر من بیرون کنه
یا داغ رو دلم بزار یا که از عشقت کم نکن
تمام تو سهم منه به کم قانعم نکن