! what if there was no lie

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «رفع استرس» ثبت شده است

اختلال شخصیتی ها چه نشانه هایی دارند؟

اختلال شخصیتی ها چه نشانه هایی دارند؟
زمانی که فردی عصبی و افسرده است یا مشکل های روانی دیگری دارد، علائم معمولا برای هفته ها، ماه ها یا حتی سال ها یکنواخت باقی می ماند. با این حال افراد مبتلا به اختلال شخصیت مرزی ممکن است حملات عاطفی قوی را در عرض چند ساعت داشته باشند و بعد این حالت خاموش شود و دوباره بروز کند.

این اختلال روانی جدی است و به درمان نیاز دارد چون می تواند بر روابط، عملکرد شغلی و حتی زندگی شخصی فرد تاثیر بگذارد و آن را مختل کند، اما خیلی ها ممکن است درست ندانند که علائم و نشانه های این اختلال شخصیت کدام است. اگر این نشانه ها را نمی شناسید، شما را با آنها آشنا می کنیم.

روابط  عاطفی ناپایدار

یکی از علائم اصلی اختلال شخصیت مرزی این است که فرد روابط عاطفی فرار و ناپایدار حتی با خانواده و دوستان نزدیکش دارد. افراد مبتلا به اختلال شخصیت مرزی به سرعت از احترام شدید و عشق فراوان به طرف مقابل تغییر موضع می دهند و نفرت و عصبانیت را جایگزین آن می کنند و دائم در این 2 حالت در نوسان هستند. هر جدایی یا تغییر در برنامه روزمره و قابل انتظار می تواند یک واکنش شدید و احساس طردشدگی در فرد دچار اختلال شخصیت مرزی ایجاد کند.


عصبانیت بی مورد

موقعیت هایی که به وضوح از کنترل فرد خارج یا واقعا بی اهمیت است می تواند خلق و خوی فرد مبتلا به اختلال شخصیت مرزی را زیر و رو کند. یکی از علائم رایج اختلال شخصیت مرزی خشم شدید نسبت به وضعیت خارج از کنترل است. برای مثال اگر والدین یا فرد نزدیک برای انجام کاری دور از خانه باشد فردی که دچار اختلال شخصیت مرزی است ممکن است از حس طردشدگی و انزوا دچار خشم و عصبانیت شود.

ولخرجی و رفتارهای پرخطر

صرف پول بی دقت و به مقدار زیاد یک رفتار مخاطره آمیز است که جزو ویژگی های فرد مبتلا به اختلال شخصیت مرزی محسوب می شود، اما این تنها کاری نیست که فرد با اختلال شخصیت مرزی انجام می دهد. دیگر الگوهای مخرب دیده شده از این افراد داشتن روابط جنسی پرخطر، ولع غذاخوردن، شرط بندی و رانندگی خطرناک است. به نظر می رسد بروز این رفتارها به این دلیل است که فرد مبتلا تصویر ضعیفی از خود دارد.

سوءمصرف مواد

مشکل سوءمصرف مواد به الکل از جمله دیگر رفتارهای مخرب افراد مبتلا به اختلال شخصیت مرزی است. این مشکل در افراد مبتلا به شخصیت مرزی بسیار شایع است که برای فرار از شرایط به سمت مواد مخدر یا مصرف بیش از حد الکل تمایل پیدا کنند. همه این مسائل باید در روند درمان لحاظ شود تا بتوان به چنین شخصیتی برای کنترل بیماری اش کمک کرد.


صدمه زدن به خود

علائم اختلال شخصیت مرزی می تواند بسیار شدید باشد و افراد مبتلا به آن معمولا با تصویر بدن و اعتماد به نفسشان مساله دارند. برای افراد با اختلال شخصیت مرزی اصلا غیرمعمول نیست که به خودشان صدمه نزنند. رفتارهای مخرب می تواند شامل ایجاد آسیب فیزیکی مانند بریدن قسمتی از بدن با چاقو باشد. آنها حتی ممکن است افکار خودکشی داشته باشند یا اقدام به خودکشی کنند که این مساله به توجه فوری پزشکی نیاز دارد.

احساس پوچی

افراد با اختلال شخصیت مرزی وقتی فردی را که دوست دارند، برای یک روز یا حتی چند ساعت از آنها درو می شود، احساس انزوا و پوچی شدید و ناتوانی در مقابله با فقدان را تجربه می کنند. علائم اختلال شخصیت مرزی ممکن است شامل بی ارزشی ناشی از دور بودن یک دوست بدون توجه به دلیل آن باشد که می تواند حس پوچی و رهاشدگی را در فرد ایجاد کند.

ترس از تنهایی

ریشه عصبانیت فرد مبتلا به اختلال شخصیت مرزی معمولا ترس شدید از تنهایی است. افراد مبتلا به اختلال شخصیت مرزی اغلب ترس و خشم زیادی از احساس رها شدن و تنهایی پیدا می کنند، چه این رهاشدگی واقعی باشد چه فرضی. ترس از تنها بودن مشکل های جدی ای در روابط این افراد ایجاد می کند.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

چرا یک رابطه بد هرگز تمام نمی‌شود؟

چرا یک رابطه بد هرگز تمام نمی‌شود؟
همه ما یکی از این زوج‌ها را می‌شناسیم؛ کسانی که در یک رابطه فرسایشی و معیوب را قرار دارند و نه تنها هرگز سعی نکرده‌اند کاری برای بهبود رابطه انجام بدهند بلکه همچنان به زندگی تباه خودشان ادامه داده‌اند.‏ آنها سال‌های سال با هم جنگیده‌اند، پشت هم حرف زده‌اند،خشونت کرده‌اند، فریاد زده‌اند و احساس تنفر آشکار یا پنهان بهترین توصیفی است که برای این رابطه وجود دارد. آنها ممکن است بارها به هم خیانت کرده باشند و یا در سکوت خودشان فرو رفته باشند. ‏رابطه‌های بیمار ممکن است سال‌ها ادامه پیدا کنند و شما از خودتان می‌پرسید چرا این دو نفر به چنین رابطه‌ای ادامه می‌دهند؟ چرا هیچ تلاشی برای تغییر نمی‌کنند؟ چرا خودشان را از این وضعیت خلاص نمی‌کنند؟

شما ممکن است خودتان هم در چنین موقعیتی قرار داشته باشید. همه چیز در این رابطه خراب است و عملا زندگی ناکارآمدی دارید اما نمی‌توانید از این وضعیت خارج شوید؛ بارها از خودتان پرسیده‌اید « چرا اینقدر جسور نیستم که خودم را از این مخمصه نجات بدهم؟»

ما معمولا به کسی که در یک رابطه ناسالم است پیشنهاد جدایی نمی‌دهیم چون موضع خیلی از این افراد مشخص است؛ آنها سعی می‌کنند از موقعیت خودشان دفاع کنند و از اینکه خیرخواهی ما پیشنهادی مثل جدایی است بسیار خشمگین می‌شوند. در بهترین حالت اگر به آنها بگوییم «از این رابطه بیا بیرون» آنها سکوت خواهند کرد و بعید نیست که بعد از یک دردل طولانی بگویند «رابطه خیلی بدی هم نیست. با همه این مشکلات او دوستم دارد».‏

واقعا چه اتفاقی می‌افتد؟

یک مطالعه در دادگاه‌های خانواده انگلستان دلیل اصلی ادامه رابطه بد را ترس می‌داند: ترس از جدایی، ترس از تنهایی و ترس از مشکلات مالی و رها شدن.‏

در بین ۲۰۰۰ زوجی که در این پژوهش شرکت کرده‌اند، ۲۰ درصد افراد اظهار کرده‌اند که اوضاع رابطه‌شان بسیار بد است اما آنها حاضر به جدایی نیستند مگر اینکه امنیت مالی و اقتصادی داشته باشند. همچنین ۲۹ درصد زوج‌ها به جوانترها پیشنهاد می‌دهند که هرگز ازدواج نکنند چون خارج شدن از یک رابطه به مراتب سخت‌تر از ادامه زندگی مجردی است. در عین حال عده‌ای هم می‌گویند تجربه یک رابطه مساله دار بهتر از تنها ماندن است و همین که یک نفر در کنارشان هست دلیل کافی برای احساس رضایت و شادی است.‏همچنین یک ایده اشتباه اما رایج وجود دارد که داشتن یک رابطه بهتر از تنهایی است. مجرد ماندن یا جدا شدن قبیج است بنابراین افراد ترجیح می‌دهند ارتباطشان را حفظ کنند. اما تنها ماندن آنقدرها هم بد نیست یا بهتر است بگوییم تنهایی بدتر از ادامه یک رابطه خشونت بار نیست. همانطور که مجرد بودن به معنای نارضایتی نیست؛ ماندن در یک رابطه نیز صرفا به معنای خوشبختی و رضایت نیست. ‏طبق آنچه در این بررسی مشخص شده است آدم‌ها ۷ دلیل اساسی برای ماندن در یک رابطه بیمار دارند:‏

تنهایی

تنها ماندن بهتر از بودن در کنار کسی است که هر لحظه به شما احساس ناخوشایند می‌دهد و عمیقا تنهایتان گذاشته است. احساس تنهایی یک وضعیت روانی است. اینکه یک نفر در یک رابطه عاطفی مشترک نیست لزوما به معنای احساس تنهایی نیست. احساس تنهایی می‌تواند در یک اتاق شلوغ پر از آدم‌ که شما آنها را دوست خودتان می‌دانید اتفاق بیفتد و یا وقتی که واقعا با خودتان تنها هستید.‏ماندن در یک رابطه ناسالم ممکن است ظاهرا فرد را از موقعیت تنهایی بیرون بیاورد اما در واقع وقتی کسی در یک رابطه خوشحال نیست بیشتر احساس تنهایی می‌کند.‏

ترس

ترس از اینکه خودتان باشید در واقع ترس از زنده ماندن است. آدم‌ها با دیگران به دنیا نمی‌آیند. در یک رابطه هم به دنیا نمی‌آیند اما فرد وابسته به دیگری در یک رابطه بیمار معمولا ترس‌های زیادی دارد؛ ترس از اینکه نتواند از عهده خودش بر بیاید. این ترس در رابطه ایجاد می‌شود وگرنه هر آدمی می‌تواند به تنهایی از پس زندگی خودش بر بیاید. اما رابطه بیمار کاری می‌کند که فرد ارزش و اعتبار خودش را منوط به رابطه بداند. ترس چیزی است که خلق می‌شود، یا ما خودمان آن را ایجاد می‌کنید و یا عوامل محیطی آن را ایجاد می‌کنند. در رابطه‌های خشونت‌آمیز که یک نفر اعمال قدرت می‌کند و همه چیز را در کنترل خودش دارد قربانی معمولا دچار وابستگی ناشی از ترس می‌شود.‏ترس از تنهایی، ترس از پیدا نکردن فرد بهتر، ترس از آینده بدون دیگری، ترس از ناتوانی در اداره زندگی مهم‌ترین ترس‌هایی هستند که باعث ادامه یک رابطه ناسالم می‌شوند.‏

‏ احساس گناه

خیلی از افراد به رابطه ادامه می‌دهند چون نگران طرف مقابل خودشان هستند. آنها فکر می‌کنند ترک رابطه خودخواهانه است چون طرف مقابل، به این رابطه هرچند که پر مشکل و پر مساله است وابسته است و رها کردن او کار درست نیست. آنها نسبت به دیگری احساس گناه می‌کنند.‏احساس گناه بخاطر ترک یک رابطه ناسالم همان قدر اشتباه است که بخواهید بخاطر اینکه ناآگاهانه یک بشقاب غذای فاسد خورده‌اید و دچار شکم درد شده‌اید خودتان را سرزنش کنید. ‏اما ماندن در یک رابطه بد به یک دلیل مهم دیگر نیز اشتباه است. فردی که از رابطه بیرون نمی‌آید بخاطر ترحم و دلسوزی و ترس از آسیب زدن به دیگری ـ آگاهانه یا ناآگاهانه ـ باز هم عامل آسیب و رنجش او خواهد بود چون او یک رابطه نامطلوب را بدون هیچ احساس تعلقی ادامه می‌دهد و این توهم را ایجاد می‌کند که این رابطه مطلوب اوست. ‏

‏ زمان

اینکه «من زمان زیادی را صرف این رابطه کرده‌ام» توجیه خوبی برای ادامه این نوع روابط نیست اما این بهانه بسیاری از افراد است. همینطور بهانه‌هایی مثل « من پیر شده‌ام» یا «فکر نکنم ارزشش را داشته باشد» همیشه بهانه افرادی بوده‌اند که یک رابطه پر مشکل را ادامه داده‌اند.‏

چیزهای مشترک

بچه، آپارتمان مشترک، وسایل زندگی و املاکی که فرد به آن‌ها تعلق خاطر دارد دلیل مهم دیگری است که باعث ادامه این روابط است. به ویژه وجود فرزندان در بسیاری از موارد مانع ترک یک رابطه است. خیلی از افراد فکر می‌کنند داشتن والد بد بهتر از نداشتن آن است اما زندگی در خشونت دائمی و تماشای تنش‌های روزمره والدین هرگز برای فرزندان خوشایند نیست و از نظر عاطفی و روانی آسیب‌هایی بسیار جدی وارد می‌کند. واقعیت این است که والد بد هرگز نمی‌تواند نوید بخش امنیت و آسایش، رفاه و شادی کودکان باشد.‏

پشیمانی

احساس پشیمانی ناشی از جدایی چیزی است که فرد بعد از جدایی ممکن است آن را تجربه کند. اما این احساس پشیمانی معمولا ناشی از ترک چیزهایی است که به آن عادت کرده‌ایم. ممکن است به یک سفر بروید و از اینکه در تختخواب خودتان نمی‌خوابید احساس ناخوشایندی داشته باشید.

پشیمانی از ترک رابطه بیمار نیز ناشی از عادت به این نوع زندگی است وگرنه دلیلی وجود ندارد که کسی بخاطر اینکه دیگر تهدید نمی‌شود، کتک نمی‌خورد، تحت فشار عاطفی و روانی شدید نیست، توهین نمی‌شنود، آسودگی بیشتر دارد، بی احترامی نمی‌بیند و از تنش‌های بی‌دلیل و بی مورد و مزمن رها شده است احساس پشیمانی کند.‏

واضح است که این موارد همه دلایل ماندن در یک رابطه بیمار نیست. باورهای غلط نسبت به معنای رابطه، فشار فرهنگی، فشار خانواده، موقعیت متزلزل فرد بعد از جدایی و بسیاری از دلایل اجتماعی و فردی دیگر نیز وجود دارند که مانع ترک رابطه می‌شوند. چیزی که شما باید بدانید این است که این دلایل وجود دارند، هرچند که از نظر افراد دیگر غیرمنطقی و اشتباه باشند.‏

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

تمرین 15دقیقه ای برای رفع استرس

بین کتابهای داستان و نقاشی بچگی دخترم، کتابی بود که اسمش "آرامش 5 دقیقه ای" بود. این کتاب درمورد یک فیل مادر بود که یک فنجان چای داغ برای خودش می ریخت، یک حمام آب داغ می گرفت اما هرچه تلاش می کرد نمی توانست از تقاضاهای پشت سر هم بچه هایش فرار کند که هرکدام به طریقی تنها نیاز او را در دنیا که 5 دقیقه آرامش بود، برهم می زدند.

 

برای همه ما هم وضع به همین صورت است. در خانه، در راه و در محل کار، همه حسمان درگیر چیزهای مختلف است. اگر تقاضاهای همسرمان، دوستان، فرزندمان، همکاران یا سایر نزدیکان نباشد، سروصدای ناموزون رادیو، تلویزیون، بیلبوردهای تبلیغاتی، ترافیک و ساخت و سازهای درون شهری است. همیشه چیزی برای مزاحمت وجود دارد.

 

استرس

 

این مزاحم ها همیشه و همه جا وجود دارند تاجاییکه حتی گاهی دیگر حضور آنها را متوجه نمی شویم. جسم و فکر ما طی فرایندی که سازگاری حسی نامیده می شود، با این تجاوزها و مزاحمت ها خو گرفته است. درواقع، ما نسبت به این دردها بی حس شده ایم. اما چه از آن آگاه باشیم و چه نباشیم، این دردها کماکان وجود دارند و ما را اذیت می کنند.

 

همین سال پیش این جمله را بارها و بارها از دوستان و اطرافیانم شنیده ام: "واقعاً دیگر بریده ام. احساس می کنم دیگر چیزی برای ارائه دادن به کسی ندارم."

 

حرف های نومیدی. این حرفها نشاندهنده این است که این مردها و زن ها، مثل میلیونها آدم دیگر، دربرابر این آزارها و مزاحمت ها مغلوب شده اند. این افراد، که به اندازه کافی از این مزاحمت ها، به خودشان تعطیلی و استراحت نداده اند، دربرابر تاثیرات بسیار زیاد آن آسیب پذیر شده اند. و چه دوست داشته باشید و چه نداشته باشید، حالا مجبورند که کاری که همه این مدت نکرده بودند را انجام دهند: یعنی باطریشان را از نو شارژ کنند.

 

استرس

 

رویکرد بهتر این است که منتظر نمانید تا وضعیتتان به این حد حاد شود. اما چطور؟ در یک دنیای کامل، همه می توانند به یک مرکز معنوی رفته و در آنجا مدتی تنها باشند (گرچه در یک دنیای کامل چنین نیازی وجود نخواهد داشت). درواقع، فقط زمانی می توانید ناهنجاری این سروصداها و مزاحمت ها را عمیقاً درک کنید که برای مدتی در یک مکان ساکت و آرام زندگی کنید.

 

اوقاتی را که من خودم در سکوت مطلق می گذراندم و تنها با خودم و افکارم و صدای طبیعت ارتباط داشتم، واقعاً جوانی و سرزندگی را به من برمی گرداند. آن زمان بود که می توانستم به طور واقعی، لذت زندگی را تجربه کنم.

 

حتی موقع غذا خوردن در اتاقی که بقیه هم تمرین سکوت می کنند، من سعی می کردم غذایم را آهسته تر بجوم و نسبت به طعم و ظاهر آن دقت و حساسیت بیشتری داشتم. هر فعالیتی-کتاب خواندن، پیاده روی، حمام کردن-را با توجه و دقت بیشتری انجام می دادم. منظورم از این آگاهی از این زمان خاص است که مکان و زمان حضور من را کامل می کند. واقعاً چه نعمتی است.

 

اما متاسفانه پنج روز سکوت در ماه برای ما خیلی واقعبینانه نیست. اما حتی یک روز پیاده روی در سکوت کنار دریا یا در جنگل هم چندان قابل انجام نیست.

 

استرس

 

پس چه باید کرد؟ تنها راه چاره این است که با مدیتیشن این آرامش و سکوت را برای خودتان ایجاد کنید.

 

تحقیقات و مطالعات بسیار زیادی نشان داده است که مدیتیشن راهی بسیار عالی برای کاهش یا حتی از بین بردن عواقب جسمی استرس است. مدیتیشن اگر به طور مداوم و منظم انجام شود، ضربان قلب و تنفس را پایین آورده و سیستم ایمنی بدن را تقویت می کند. این تمرینات حتی می تواند بیماری هایی مثل دیابت و ورم مفاصل، اضطراب و افسردگی، میگرن و وسواس را نیز بهبود بخشد.

 

برای خیلی از افراد، کلمه مدیتیشن تصاویری از راهبان بودایی را در نظر مجسم می کند که چهار زانو و بی حرکت برای ساعت ها و یاحتی روزها روی زمین می نشینند. اما مدیتیشن حتماً نباید اینقدر عجیب و غریب باشد تا تاثیر بگذارد. من خودم شخصاً فواید بسیار زیادی از 15 تا 20 دقیقه مدیتیشن (تلاش برای متمرکز کردن ذهن) در روز می برم. گاهی اوقات چهار زانو و گاهی اوقات دوزانو روی زمین می نشینم، خیلی وقت ها هم عادی روی صندلی می نشینم اما همه تلاشم این است که محلی را برای اینکار انتخاب کنم که به ساکت ترین شکل ممکن باشد.

 

اول چشمهایم را می بندم و چند نفس عمیق می کشم (سعی می کنم این تنفس از راه بینی باشد، چه دم و چه بازدم) و به این ترتیب پروسه ریلکسیشن را کم کم شروع می کنم. بعد سعی می کنم تمرکزم را روی تنفسم متمرکز کنم-به داخل و خارج رفتن هوا و نقاطی از بدنم که این هوا با آنها برخورد می کند. هر از گاهی تمرکزم برهم می خورد و فکری مشغولم می کند. به محض اینکه متوجه این مسئله شوم، به آرامی سعی می کنم دوباره روی تنفسم متمرکز شوم. حتی بعد از گذشت 15 دقیقه وقتی چشمانم را باز می کنم، شدیداً آرامتر شده ام و برای مواجهه با چالش های آن روز آماده هستم.

 

البته راه های مختلف دیگری هم برای مدیتیشن وجود دارد. مثلاً خیلی از افراد سعی می کنند توجهشان را روی نقطه ارتباط دست هایشان متمرکز کنند، خیلی های دیگر به یک شیء ثابت خیره می شوند. افراد دیگری هم برخی صداهای خاص که مانترا نامیده می شود را تکرار می کنند. وجه اشتراک همه این روش ها همان تمرکز است. وقتی به تمرکز رسیدید، حتی برای چند لحظه، آنوقت اهمیت آن را متوجه می شوید.

 

تمرکز می تواند همیشه و همه جا با شما باشد. پس حتی اگر سروصداهای اطراف هم وجود داشته باشد می توانید با تمرکز خودتان را در جزیره ای زیبا و آرام تجسم کنید و 5 دقیقه آرامش خودتان را بگذرانید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰